آقامحمدحسن عبدالرحیمی



بابا بدون این که به کسی بگه برای روز چهارشنبه 7 اسفند، بلیطشو از عسلویه به رشت OK کرد و اومد شمال تا پیش من و مامان باشه. اومدنشو فقط عموحامد فهمید اونم وقتی که بابا رامسر بود و بهش زنگ زد که عمو با تاکسیش بره دنبالش.

وقتی بابا با گل و شیرینی اومد خونه آقاجون‌سید، همه شوکه شدن؛ آخه تا یک ساعت پیش هرکی باهاش تماس میگرفت بابا طوری وانمود میکرد که انگار جنوبه.

منم مثل مامان عاشق سوپ غاز های بابایم laugh


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

طراحی وب سایت هایپر مارکت اینترنتی اردبیل چلچلي من دلنوشته روزانه مورفین Jimmie نشانه